در برابر آینده

روزنوشت های یک عدد من

در برابر آینده

روزنوشت های یک عدد من

15

یازده روز گذشت..و من باور کردم من و تو فقط دوستیم..دوتا دوست که خیلی از هم دورن...دوتا دوست که بهم پیام میدن...شنبه شب ها با تانگو حرف میزنند..روزی چندبار برای هم عکس میفرستند..دوتا دوست که قرار نیس همو عشقم صدا کنند..قرار نیس بهم بگن دوست دارم...شاید قرار نیس هیچوقت حضوری همو ببینند...حالا آروم ترم..اگه آنلاین باشی و از من خبر نگیری ته دلم بغضی نمیشه..اگه بعد قطع کردن تماس بلافاصله اشغال شی...اشک نمیریزم..میدونم من تنها یک دوستم..که قرار نیس بیشتر از جایگاهم نزدیک شم..ولی هنوز ته دلم اون حفره ی خالی هست..هنوزم گاهی مات میشم به عکست و از اینکه دیگه رویایی ندارم بغض میکنم...هر روز که بیدار میشم تمرین میکنم که بهت نگم عشقم..تمرین میکنم که فقط دوستت باشم..ولی هر از گاهی از دهنم میپره..یهو عشقم صدات میکنم...هنوز ته دلم عشقمی...ولی تمرین میکنم دور بایستم و تو رو تو منگنه نذارم...دور بایستم ..دور...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد